زبانحال حضرت علی علیه السلام بعد از شهادت حضرت زهرا
سـوخـتـم ز آتش داغ تـو نـدانـم چه کـنم شـرر افـتـاده به غـمـخانـۀ جانم چه کنم بعد تو بیکس و بی یـاور و تنـهـا شده ام رفته از دست برون تاب و توانم چه کنم روز بر روز تو می نالم و شب بر شب تو برده طاقت ز کـفـم اشک روانم چه کنم مانده ام با که بگـویم که چـه آمد بـسـرم عـقـدۀ دل شـده این راز نـهـانـم چه کنم آن نـشـانی که تو بر سینه زدی از امت بردی ای دوست ندادی تو نشانم چه کنم زندگی مشکل و در سینه نفس تنگ شده عاجز از گفتن آن مـانـده زبـانم چه کنم آب از دیدۀ خونبار به بارم شب و روز که شدی کشته تو ای تازه جوانم چه کنم رفـتـی آخـر ز بـرم یـار ستـمـدیـدۀ مـن همه شب تا به سحر اشک فشانم چه کنم "کربلایی " به عزای تو بگفتا به فغـان مانده است از غم تو نطق و بیانم چه کنم |